گاهی زندگی آدم اینقدر شلوغ میشه که وقتی برای آپ کردن این وبلاگ بیچاره باقی نمیمونه!
داشتم با ریحانه هم اتاقیم از صرفه جویی حرف میزدم و
اینکه باید هزینه هامون و کمتر کنیم و الا تا آخر ماه باید کاسه به دست کنار
شهروندان تکدی گرمون به کار مشغول شیم که میگه اگه وقت اینکارو داشتیم بازم خوب
بود!
خولاصه که تصمیم گرفتیم اینقدر به این رستوران و به
اون فست فود سرک نکشیم و هنر آشپزی رو در خود زنده کنیم!
در پی این احوالات و تصمیم, مشغول
درس خوندن شدیم و ساعت ها گذشتند و ما که دیگر وقتی برای تهیه غذا نداشتیم
سرخوشانه تصمیم به خوردن شام در رستوران زیبای دانشگاه کردیم. دست در دست یکدیگر
داده سرودی نجوا کنان پیش به سوی ترمه را گفتیم و رفتیم.
ریحانه که فضای سنتی رستوران او را مبهوت ساخته بود
کاسه ای از قسمت سلف سرویس برداشت و مشغول انتخاب بیش غذا شد, من نیز به تبعیت از
دوست شفیقم کاسه ای برداشته و مقداری از مواد را درون کاسه ریختم میزی را انتخاب
کرده و نشستیم. من باقالی بلو با گوشت انتخاب کردم و ریحانه چلوکباب و بعد از
آوردن غذا آنها را نیمه کرده در بشقابمان طوری که هر دو از هر دو غذا مستفیض شویم.
بعد هم از گارسونی که در آن نزدیکی بود خواستیم که عکسی به یادگار از ما بیاندازد
تا لحظه ای از خاطرات دانشجوییمان را بدین ترتیب جاودانه سازیم. خلاصه که تا
توانستیم خوردیم و بسیار گفتیم و خنده کردیم. به سختی از سر میز برخاستیم و در
حالیکه شکم ها را در دست گرفته بودیم به سمت بیشخوان رفته تا هزینه را حساب کنیم.
من که بانزده تومان بیش نداشتم کیف بولم را آماده کردم برای برداخت کمتر از این
مایه. وقتی مسئول فیش را جلوی دیدگانم
قرار داد سعی کردم خوب ببینم اما گویا خوب نمی دیدم از ریحانه کمک خواستم اما او
هم مات و مبهوت مرا می نگریست
چه بگویم! رقم 30هزار تومان را به درستی دیده بودم
با چشمان خونین از خشم مرد را نگریستم و گفتم
چقدر گران تمام شد برایمان! ریحانه بول را برداخت کرد و من همچنان به فیش خیره
بودم چشمانم گرد شد وقتی دیدم هزینه سرویس 4هزار تومان است!آخر چه سرویسی چه کشکی
ما را دور از جانمان هالو گیر آورده ای یا خود را به حماقت زده ای مردک! چشمانم
گردتر شد وقتی دیدم هزینه اردوری که ما از آن فقط نیم کاسه ای سالاد خوردیم که سسش
آنقدر تند بود که آن را هم نیمه نصفه رها کردیم 5هزار تومان است! آه خدای من! بروردگارا این چه شب
شومی است که ما گرفتار آن آمدیم! ای کاش قلم بایمان می شکست و به این سر گردنه
نمیامدیم! ما به رستوران های بزرگ شهر می رفتیم اینقدر هزینه می کردیم این رستوران
فکستنی چطور ما را با این وقاحت سرکیسه می کند!
خولاصه که با ریحانه قرار گذاشتیم دیگر به فکر صرفه
جویی نیافتیم چون ولخرج که بودیم اینقدر برای یک شب هزینه نمی کردیم که حال هزینه
کردیم!!
بین خودمان بماند؛ قرار است این هفته تمامن نازنین
بخوریم. شاید دل سوخته مان اندکی آرام شود!
داشتم به این فکر میکردم که این الهام کی بود ؟ :دی تا خوندم نوشتی هم اتاقیم ...یهو یاد اون پوسترو .... اینا افتادم :پی
خولاصه که تصمیم گرفتیم اینقدر به این رستوران و به اون فست فود سرک نکشیم و هنر آشپزی رو در خود زنده کنیم!
در رابطه با این جمله باید عرض شود که من به شما پیشنهاد میدم که اگه روزی 4 ساعت درس میخونید و 6 7 ساعت هم کارای دیگه و اینا،اون 4 ساعت رو بکنید 15 دقیقه و بقیه رو صرف یاد گرفتن آشپزی،چگونه رفتار کردن با شوهر،بچه داری،پوشک عوض کردن،طرز برخورد با مادر شوهر و ....بکنید :دی
چون خودتونم که میدونید آخرش فقط مدرک میگیریدو منتظر خواستگار و ....
این طوری بهتره،حد اقل پس فردا شوهرتون هی بهتون تیکه و متلک نمی پرونننه!!!
حالا خوبه که من زیاد حساس نیستم ولی باید بدونی که نباید با خانوما اینطور صحبت کنی حتا اگر حق با تو باشه. چون یه خانومی مثل ریحانه بسیار فمنیسته و احتمالن اگه ببینتت تیکه بزرگت گوشته داداش
سلام الهام جان
میدونی من حاضرم هزار بار دیگه برم رستوران وپول بابت غذا بدم اما آشپزی یاد نگیرم فعلا دست پخت مامانو عشق است
یه ضرب المثل هست که می گه گند دماغ همیشه دو خرج بهش می افته
.
.
.
.
.
.
منظورمو نفهمیدی درسته ....؟
حرفتو نشنیده میگیرم!
آخی، الهی بمیرم. چه بلایی سرت اومده!
مگه روی منو قیمت نزده بود؟
اشکال نداره. تجربه است دیگه.
نازنین بخوریم؟
یعنی چی عزیزم؟
راستش منوی اردور رو زده بوده اما ما که اردور نخوردیم!!
نازنین تخم مرغه عزیزم! که این روزا به خاطر افزایش قیمت نازنین شده
یه معلم بود که میگفت:خوش به حالتون که جلو میوه فروشی برا تماشای اونا پول نمیدین.
البته میگفت که فعلا....
شما هم یه کمی شانس آوردین.
بله خوب اما من همیشه اینقدر خوش شانس نیستم! دی:
))
سلام جالب موفق باشی
سلام
اصلا جلوی هرچیزی رو بخوای بگیری یا خودتو از هر چیزی نهی کنی نتیجه ی به شدت عکس میگیری
سلام الهام جان . وقت نشد وبلاگ قشنگت رو درست حسابی ببینم . فقط خواستم ازت تشکر کنم . واسه نظر قشنگت ....
سلام این آدرس جدیدم هست
سری بزن
قبلا این وبلاگو داشتم فیلتر کردن الان درستش کردم با همون مطالب جالبه سر بزن
مرسی واسه نظرات گرمت
سلام خانمی غذاهای بیرون زیادشم بده ها
نگران نباش عزیزم دو شبه خودمون آشپزی میکنیم, سوسیس تخم مرغ خوابگاهی هم بد نیست!
رفت و آمد کنی به خونه نمی ارزه!!
یکی دو ساعت فاصله ی راه که چیزی نیست.
آه! واقعن چیزی نیست؟!
همینجوریشم جون ندارم واسه دس خوندن چه برسه به اینکه هر روز صبح بخوام ساعت 5بیدار شم و بیام یونی و ساعت 7-8 شبم برسم خونه!تازه منی که از شنبه تا چهارشنبه امو واسه ام پر کردن! آه!
*۸ ۸۸ ۸**** ۸*۸********* ۸۸ ۸۸**********۸****
*×××)×××××**×××××*×******** ***×***
موفق باشی
بدون شرح
!
دقیقن من همین وضیعت رو دارم. به یه شهر دیگه میرم...می بینی که جونم دارم :))
آخه عزیزم تو ورزشکاری!
تصدقتان. مگر در هنگام ورود نگاهی بر بهای سیاهه ماکولات و مشروبات نینداختید که چنین نقره داغ گشتید؟
فدای شما
ما منو را نگریستیم اما فکر نمیکردیم سالاد کاهو را اردور حساب کنند برایمان! ضمنن سرویس را هم که در منو نمینویسند!
با مزه بود ..
خودم می نویسم .
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
ممنون که به وبلاگ من سر زدین و نظر دادین
سلام جوجو وبلاگ خوبی داری به وبلاگ منم یه سری بزن
اه لعنت به این حافظه:|
تازه داشتم خودمو آماده میکردم واست نظر بدم که اولین نظرو دیدم که خودم دادم:|
کل پستتم خوندم اصلا یادم نیومد که قبلا خونده بودمش:|
مهرداد جون خیلی باحالی!