نوشته های من

نوشته های من

خاطرات
نوشته های من

نوشته های من

خاطرات

نوروز مبارک

ساقیا    آمدن   عید    مبارک     بادت               وان مواعید که کردی مرواد از  یادت

درشگفتم که  در این  مدت  ایام  فرا ق              برگرفتی ز حریفان دل و دل می دادت

حافظ ازدست مده دولت این کشتی نوح              ور  نه  طوفان  حوادث  ببرد  بنیادت

سال 87با همه ی زیبایی هاش گذشت و با همه ی تلخی هاش ! حالا می بینم که از هیچ کسی چیزی به دل نگرفتم و جای هیچ کینه ای رو تو دلم نذاشتم این قولی بود که سال پیش سر سفره ی هفت سین به خودم دادم کاش همه مثل من از هر کینه ای آزاد بودند!

سال نو و عید 88 رو به همه ی ایرانیان عزیز تبریک می گم و آرزوی خوشی برای همه ی آریایی ها  میکنم!

مملکت بی صاحاب

سلام

اهواز خیلی گرم بود ولی خیلی جذاب و دیدنی البته چیزی جز خاک و سنگر و تانک های سوخته و آرامگاه شهیدها نداشت ولی حس قشنگی به آدم می داد.متاسفانه اون خرمشهر دیگه خرم نیست بلکه خرابه ای هست که حکومت فقط به خاطر شهیداش ازش یاد می کنه و الا هیچ جزو ایران حسابش نمی کنند و خونه های سوخته همچنان سوخته و اگر اطلاعی از زمان جنگ نداشتم فکر می کردم که هنوز هم جنگ بر پاست!کاش به جای اینکه اینقدر از شهیدا حرف می زدند یه کمی هم به خرمشهر عزیزمون که هنوز ویرانه است توجه می کردند چون شهیدها هیچ منتی ندارند و نه جز این آرزویی؟!

همون طور که گفتم اونجا خیلی گرم بود و ما هر جا می رفتیم فقط دنبال آب و بعد هم گلاب به روتون دستشویی!حالا فکر کنید اگه آب گیرمون نمی اومد و مجبور می شدیم که همون آب گرم رو بخوریم چی می شد حالا من مثل آدم به همون هم قانع بودم ولی بعضی ها از جمله دوستم فکر کرده بودند که اومدند خونه ی خاله و مدام غر می زدند که آب گرمه هوا گرمه آخه این جا دیگه کجاست و ما می خوایم بر گردیم و خلاصه به غلط کردن افتاده بودند! من هم که از این لوس بازی ها حالم به هم می خوره محل سگشون هم نمی دادم که فکر نکنند اگه من غر نمی زنم یعنی نقش مامانشون رو بازی می کنم !اصلا یعنی چی؟چه معنی میده که آدم اینقدر بی صبر و تحمل باشه در ضمن هیچم کلاس نداره ! آخه بعضی ها از جمله همون دوستم فکر می کنند که اگه خودشون رو حساس و لوس و..........نشون بدن کلی کلاس گذاشتند و بقیه فکر می کنند که این ها توی چه ناز و نعمتی بودند که تحمل این سختی ها رو ندارند؟!!ولی من که به شخصه همچین فکری نمیکنم بلکه فکر می کنم که اونها چقدر در برابر مشکلات ضعیف هستند و اگر قوی باشند و فقط تظاهر به ضعیفی می کنند که باید بگم هم خودشون رو دورو نشون می دن و هم کسی به خاطر ضعفشون روشون حساب باز نمی کنه‌ از ما گفتن بود!

امروز خواهرم اومده بود خونمون  ولی وقتی بابام و مامانم ملنتوش رو دیدند جیغشون در اومد که این چه مانتوی تنگی هست که خریدی ؟! همون یه دفعه که به خاطرمانتو گرفتنت بس نبود آخه مگه نمی بینی که مثل خر فقط بلدند به دخترا گیر بدن؟اونم گفت که کل تهران رو گشتم اما مانتوها یا خیلی بلندند و مثل مانتوی مدرسه می مونند و بدون هیچ مدلی هستند یا اینکه کوتاه و تنگ با مدل های قشنگ هستند تازه اینی که من گرفتم کلی از بقیه بهتره! من نمی دونم که اگه پوشیدن مانتوی کوتاه ممنوعه پس چرا تو بازار هست؟!!!!و اگر نیست چرا مثل سگ فقط بلدند که پاچه بگیرند وچرا به مانتو فروشی ها گیر نمی دن؟!!!!!! وقتی مملکت بی صاحاب باشه همین میشه دیگه اونوقت شما بگید آقای ا.ح.م.د.ی.ن.ژ.ا.د شجاعه و رئیس خوبیه و این حرفا ! آخه یعنی مملکت جز شجاعت چیز دیگه ای نمی خواد؟!یه چیزی مثل ثبات و نظم و امنیت که وقتی میری بیرون تنت از دست این مامورا و فاطی کوماندوها نلرزه؟!!!!!

بوی عید

سلام

چهارشنبه نمایشگاه سال نو توی مدرسه مون برگزار شد خیلی قشنگ بود. انگار راستی راستی عید اومده بود، تا شنبه هم ادامه داره .

شنبه می خوام با دوستام برم اهواز و تا پنج شنبه نیستم.

من هنوز نفهمیدم که چطوری عکس بذارم .

 

فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن...
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم..

- راست می گی؟
- از ته قلبم آره.....
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد. ..

چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...