سلام
ساعت ۳از مدرسه تعطیل شدم و رفتم خونه در حیاط رو یکی از همسایه ها باز کرد و به خیال اینکه حتما یکی هست خونه و شاید خوابه و درو باز نکرده میرم بالا .
اما در حالیکه دارم از خستگی میمیرم می بینم که در قفل و کلا خانواده خیلی به من اهمیت میدن و اصلا فکر این و نمی کنند که الان من می خوام بیام خونه و زودتر خودشون رو برسونند در حالیکه همین جوری از بد بختی خودم داشتم اشک میریختم دیدم نمی تونم خودمو کنترل کنم و الانه که درو از جا بکنم این شد که گفتم برم بیرون و رفتم چند تا مغازه دنبال یه هدیه خوب برای تولد آزاده که پنج شنبه هستش و وقتیاز جلوی کافی نت رد شدم به این فکر افتادم که بیام اینا رو بنویسم و مردم رو از حال زارم با خبر کنم .
خیلی خسته ام و دارم میمیرم از خواب....
واقعا تو این پست دلم سوخت برات کاملا حالت قابل درک بود
آره.خودمم دلم واسه خودم سوخت!!!
سلام
دوست عزیز من بهت قول میدم اگر فقط ۱ساعت بشینی و بدون احساساتی شدن و بدون غرض با وجدان خودت خلوت کنی و فکر کنی نظرت عوض میشه مطمئن باش هیچ حرفی به اندازه حرف وجدانت درست نیست
یاعلی
من حقیقت رو می بینم و با وجدانم تصمیم می گیرم تو داری طرف یه مفت خور رو می گیری هرچند من معتقدم هر کسی یه نظری داری و کسی مجبور به قبول حرف کسی دیگه نیست و این منم که به شما می گم با وجدان خودتون به کشته ها و مورد تجاوز واقع شده ها فکر کنید.....
سلام
واقعا تو مورد ظلم واقع شدی....:)
دلم واسه خودم سوخت..