نوشته های من

نوشته های من

خاطرات
نوشته های من

نوشته های من

خاطرات

خسته ام

سلام  

ساعت ۳از مدرسه تعطیل شدم و رفتم خونه در حیاط رو یکی از همسایه ها باز کرد و به خیال اینکه حتما یکی هست خونه و شاید خوابه و درو باز نکرده میرم بالا . 

اما در حالیکه دارم از خستگی میمیرم می بینم که در قفل و کلا خانواده خیلی به من اهمیت میدن و اصلا فکر این و نمی کنند که الان من می خوام بیام خونه و زودتر خودشون رو برسونند در حالیکه همین جوری از بد بختی خودم داشتم اشک میریختم دیدم نمی تونم خودمو کنترل کنم و الانه که درو از جا بکنم این شد که گفتم برم بیرون و رفتم چند تا مغازه دنبال یه هدیه خوب برای تولد آزاده که پنج شنبه هستش و وقتیاز جلوی کافی نت رد شدم به این فکر افتادم که بیام اینا رو بنویسم و مردم رو از حال زارم با خبر کنم . 

خیلی خسته ام و دارم میمیرم از خواب.... 

نظرات 3 + ارسال نظر
نیما سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ق.ظ

واقعا تو این پست دلم سوخت برات کاملا حالت قابل درک بود

آره.خودمم دلم واسه خودم سوخت!!!

محمدی نور دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ب.ظ http://mohammadinoor.blogsky.com/

سلام
دوست عزیز من بهت قول میدم اگر فقط ۱ساعت بشینی و بدون احساساتی شدن و بدون غرض با وجدان خودت خلوت کنی و فکر کنی نظرت عوض میشه مطمئن باش هیچ حرفی به اندازه حرف وجدانت درست نیست

یاعلی

من حقیقت رو می بینم و با وجدانم تصمیم می گیرم تو داری طرف یه مفت خور رو می گیری هرچند من معتقدم هر کسی یه نظری داری و کسی مجبور به قبول حرف کسی دیگه نیست و این منم که به شما می گم با وجدان خودتون به کشته ها و مورد تجاوز واقع شده ها فکر کنید.....

سووسووو دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:14 ب.ظ http://manekhaste.blogfa.com

سلام
واقعا تو مورد ظلم واقع شدی....:)

دلم واسه خودم سوخت..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد