نوشته های من

نوشته های من

خاطرات
نوشته های من

نوشته های من

خاطرات

انتظار دیوانه کننده!

این روزا دستم به نوشتن نمیره آخه اتفاق خاصی نمی افته که حرفی واسه گفتن داشته باشم! همش تو خونه هستم, نه میریم خونه کسی نه  کسی میاد خونه مون. شبا تا سحر بیدارم و بعد از سحری میخوابم تا ساعت 12-1 بیدار که میشم میام نت و ایمیل هام رو چک میکنم, کمی هم وبگردی میکنم, گاهی هم آهنگ گوش می کنم و فیلم می بینم.

راستی یه ورق برداشتم و روزهامو توی یه جدول نوشتم و چسبوندمش به کمدم, روزها که میگذره من یه روز رو از توش خط می زنم تا به پونزده شهریور روزی که مشخص میشه کجا قبول شدم برسم!

از این بلاتکلیفی بیزارم, از این منتظر موندن, از اینکه نمیدونم تا یه ماه دیگه تهرانم؟ اراکم؟ رشتم؟کاشان؟ تبریز؟ و ...؟

دلم می خواست می خوابیدم و پونزدهم بیدار میشدم. هرچقدر هم میخوام خودمو بزنم به اون راه و بی خیال بنشینم سر جام, نمیشه!

دوازده روز دیگه مونده برای انتظار! نمی دونم شاید دوماه دیگه یا چهار سال دیگه به این حرفام بخندم اما به هرحال این احساسی هست که الآن دارم و نمی تونم نادیده بگیرمش؛ آخه بعضی ها خاطرات خودشون رو که مرور می کنند می نشینند و خودشون رو مسخره می کنند که اَ.. چقدر واسه فلان چیز حرص میخوردم چقدر الکی غر میزدم چقدر این چیزا واسم مهم بود چقدر واسه این چیزای مسخره گریه میکردم و....  

به هر حال من اصلن دلم نمیخواد اینطور باشم آدم تو هر لحظه احساس خاصی داره و فقط خودش حال خودش رو درک میکنه حالا اگه بعد از یه مدت خودش هم بخواد بی وفایی کنه که دیگه هیچی!

نظرات 9 + ارسال نظر
کنت چمدان به دست چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:19 ب.ظ http://jaedigar.blogfa.com

خنده اش را که می کنی... یعنی مطمئن باش... من هم عین تو بودم...برای همین می گویم!
فقط خواهشا حرص نخور... همین

شاید!
بله سعی میکنم

Somebody پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ق.ظ http://alienmind.blogsky.com

یک سال دیگه وقتی سال اول رو رد کردی به همه ی این فکرات پوزخند می زنی. باور کن.
اصلن چرا دور بریم! ترم اول رو که رد کنی همه چی دستت میاد.

]چقدر بد اگه اینطور بشه!

مرد بارانی پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ق.ظ http://rain-man.blogsky.com

سلام جوجو
چند وقت که بگذره با هرجای که قبول شد ی و هر رشته ای که قبول شدی کنار میای !
رسمش اینه
رتبه ات هم که خوبه ایشالا یک جای خوب

با این موسیو گلابی آشنا نیستم، اسمش که جالبه !ممنون سر زدی ، داشتم از بی نظری میمردم : دی

سلام
ایشاا..
آدرسش رو واست گذاشتم

احسان پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:37 ق.ظ http://ican65.blogsky.com

ای جان ...
حرصت درومده ؟؟؟
اراک قبول میشی حالا ببین کی گفتم ....
بعدشم کی گفته میخندی ؟؟؟؟
اشک میریزی که ای کاش میتونستی برگردی به عقب ...
ولی نه برو حالشو ببر ولی برات عادی میشه نگران نباش

آره خیلی!
سعی میکنم نگران نباشم اما ده روز دیگه مونده!

دنیا پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ق.ظ http://donyaaaaaaaaa.blogfa.com

سلام
من که مطمئنم وقتی برمیگردی وخاطرات گذشته رو میخونی ومیبینی به خاطر چی ناراحت بودی خندت میگیره

سلام
مرسی از ابراز امیدواریت عزیزم

baya پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:10 ب.ظ http://kavirbienteha.blogsky.com

خسته نباشی دنیا همینطوره خودت باید بگردی یه چیزی پیدا کنی
راستی یه میل زدم بهت دیدی خیلی وقته منتظر جوابشم
موفق باشی عزیز

ممنون
جواب دادم
شما هم همینطور

سیاوش پاکسرشت جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ http://spakseresht.ir/mr

فنی حرفه ای هستی؟

نه رشته ام انسانیه
اما کنکور زبان رو دادم

سیاوش پاکسرشت یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ق.ظ http://spakseresht.ir/mr

یعنی وقتی من خدمت رو تموم کردم، راحت میتونم بگم اونقدرا سخت نبود، خوب بود یا هرچی
ولی وقتی یکی داره جون میده تو خدمت، داره پدرش در میاد! هیچوقت این حرف رو نمیزنه

آهان...بله
الآن کاملن شیر فهم شدم اینقدرم حرص نخور برادر

احسان یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ب.ظ http://ican65.blogsky.com

دیری دیری دین فقط 9 روز دیگر باقیست .....
یعنی بندرعباس قبول میشی یا سر مرز ایران و آرمنستان؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد