نوشته های من

نوشته های من

خاطرات
نوشته های من

نوشته های من

خاطرات

بوی عید

سلام

چهارشنبه نمایشگاه سال نو توی مدرسه مون برگزار شد خیلی قشنگ بود. انگار راستی راستی عید اومده بود، تا شنبه هم ادامه داره .

شنبه می خوام با دوستام برم اهواز و تا پنج شنبه نیستم.

من هنوز نفهمیدم که چطوری عکس بذارم .

 

فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن...
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم..

- راست می گی؟
- از ته قلبم آره.....
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد. ..

چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...

 

تبایغات به هر نحو که شده!!!!

"سلام دوست خوبم. اکنون شما در معرض یک انتخاب سرنوشت ساز قرار گرفته ای. می دانی که ما وظیفه داریم همواره رهنمودهای مقام عظمای ولایت را در اقدامات خود مد نظر داشته باشیم. اطاعت از ولایت فقیه در زمان ما همانند اطاعت از رسول خدا و ائمه معصومین در زمان حضورشان، بر ما واجب شرعی است. مقام معظم رهبری تا کنون بارها آقای اح.م.د.ی ن.ژ.ا.د. را با القابی بزرگ مانند شجاع - خدمتگذار - مردمی - دلسوز و... ستوده اند که چنین تعبیراتی را نسبت به رئیس جمهور های گذشته نداشته اند و این نشان از رضایت بی سابقه رهبر عزیز انقلاب از آقای ا.ح.م.د.ی نژاد دارد. دشمنان روسیاه نظام جمهوری اسلامی در سالهای گذشته، بیشترین میزان حمایت خود را از خ.ا.ت.م.ی و بیشترین میزان دشمنی و تهمت خود را نسبت به آقای ا.ح.م.د.ی ن.ژ.ا.د روا داشته اند. آنها که خیر ما را نمی خواهند. آنها آرزوی نابودی و سلطه بر ایران را دارند. پس نتیجه می گیریم که دشمنان ما از کسی حمایت می کنند که در جهت تضعیف و وابسته ساختن ایران اقدام کند (یعنی خ.ا.ت.م.ی) و با کسی مخالف و دشمنند که در جهت قدرتمند و مستقل ساختن ما حرکت و تلاش کند (یعنی آ.ق.ا.ی ا.ح.م.د.ی ن.ژ ا د). به نظر من رای دادن به اصلاح طلبان با توجه به سوابق تیره و شرم آوری که در مدت هشت سال داشته اند، گناهی بس بزرگ و نابخشودنی است. چرا نابخشودنی؟ زیرا خداوند گناه حق الناس را نمی بخشد و رای دادن ما به مدعیان اصلاحات ( یعنی خ.ا.ت.م.ی و کروبی و میر حسین موسوی و...) ظلم به ملت ایران است و تا مردم ایران نبخشند، ما از بند این گناه بزرگ رهایی نخواهیم یافت و اگر مردم ببخشند که نمی بخشند، شهدایی که تمام هستی خود را برای حفظ استقلال - آزادی و حکومت اسلامی در این کشور فدا کردند از این گناه و خیانت بزرگ نخواهند گذشت. امید که همه در این انتخابات سرنوشت ساز با رای دادن به آقای ا ح م د ی ن ژ ا د از این آزمون بزرگ سربلند بیرون بیاییم و قلب امام زمان را با این انتخاب درست و به جا شاد نماییم. الهی آمین."

چند روز پیش این نظر بهم رسید از طرف طرفداران ا.ح.م.د.ی.ن.ژ.د و از اون مهمتر مخالفان خ.ا.ت.م.ی که از حرفاشون معلوم که چه سخت مخالفانی هستند!

نمیدونم چی بگم واقعا نمی دونم! من موندم توی اعتماد به نفس آ.ق.ا.ی ا.ح.م.د.ی ن.ژ.ا.د ؛آخه چطور؟!چطور ممکنه که به این فکر که مردم دوباره بهش اعتماد کنن بیفته؟من که اگه جای اون بودم اصلا دیگه توی انتخابات که شرکت نمی کردم هیچ از شرم زهر می خوردم تا دیگه بیشتر از این نفرین مردم رو متحمل نشم!ولی این آقا مثل اینکه خیال دارند همچنان رو سر مردم خراب شن و و بد بختی مردم رو بیشتر کنن چون ایشون فکر می کنن که هنوز تا بدبختی کامل مردم فرصت هست و میخوان که اون چند

تا کشور عقب مونده (افغانستان،تاجیکستان،عراق و.....) رو هم از دور ایران پراکنده کنن!

آخه اون آقا چطور به خودش اجازه داده که با حیثیت مردم و تمدن چند هزار ساله ایران بازی کنه؟!!!!!!!!

می خواستم نظرتون رو در مورد هر دو شخصیت سیاسی این پست (آقای خ.ا.ت.م.ی و آ.ق.ا.ی ا.ح.م.د.ی ن.ژ.ا.د)بدونم . البته من فکر می کنم که درانتخابات نظر اکثر جوون های ایرانی به طرف آقای خ.ا.ت.م.ی جلب خواهد شد اما خوب می دونم که هنوز افراد غافلی هستند که در این جنگ بین حق و باطل سکوت کنندو البته فریب خوردگانی چون پدربزرگها و مادربزرگها و بسیجیانی که برای اهداف تند خود آقای ا.ح.م.د.ی ن.ژ.ا.د را مناسب می بینند.

  

سوتی

وقتی که کلاس اول بودم یه روز برگشتنی از مدرسه رفتم مغازه و چند تا لواشک خریدم . از وسط کوچه راه می رفتم ،لواشکم رو باز می کردم و می خوردم تا به خونه مون رسیدم. مامانم گفت:جوجو پس کیفت کو؟

من هم با تعجب به دستای لواشکیم نگاه کردم اما کیفم رو ندیدم ،گفتم نمی دونم کجاست!

مامانم گفت یعنی چی؟!

من واقعا نمی دونستم با کیفم چه کار کردم.خلاصه ؛ با داداشم پا شدیم رفتیم همون مغازه ای که ازش لواشک گرفته بودم اما آقاهه گفت که کیفم اونجا نمونده کوچه رو نگاه کردیم اما اثری از کیف نبود.  یهو داداشم پسری رو دید که با مادرش داشتند کیفم رو زیر و رو می کرد که شاید اثری از صاحب حواس پرتش پیدا کنند!

هیچی دیگه ...رفتیم و کیف رو گرفتیم و پسره گفت که همین که داشته راه می رفته یه کیف خوشگل که یه خرگوش کوچولو روش بوده رو وسط کوچه دیده و کلی تعجب کرده! کمی بیشتر که فکر کردم یادم اومد که وقتی توی توهم ِلواشک بودم کیفم رو به امان خدا ول کردم!خداییش نمی دونم یعنی من اینقدر مست بودم؟!

 

 

 

پارسال یکی دو روز مونده بود که خاله ام اینا بیان خونمون(آخه خونه شون اراکِ)، داشتیم چای می خوردیم که دیدم یه تفاله اومده روی چای ؛ من از بچگی عادت داشتم وقتی که تفاله میومد روی چای به دور از چشم دیگران دستم رو می کردم توی چای (حالا بگذریم که دستم میسوخت) و درش میاوردم و مینداختمش دور.خلاصه ...منم طبق عادت تفاله رو از استکان در آوردم و با دندون از وسط نصفش کردم اما مامانم دید و گفت جوجو چرا مهمون و نصف کردی با تعجب گفتم چیو؟!

بعد برام توضیح داد که تفاله ای که میاد روی چای به مهمون تعبیر می شه و همون روزا یه مهمون میاد !هیچی دیگه تفاله رو گذاشتم توی نعلبکی و سعی کردم باور نکنم.

و بالاخره روزی که باید خاله ام اینا می آمدند رسید ...شب به بابام زنگ زدند اما بابا شمارشون رو با یکی از دوستاش که نمی خواست جوابش رو بده اشتباه گرفته بود  گوشیش رو خاموش کرد. بعد که مامانم زنگ زد که چرا نمیاید؟گفتند ما زنگ زدیم و ......اون جا بود که بابام فهمید اشتباه گرفته بوده و تلفن ِ خاله ام اینا رو جواب نداده .....هیچی ...حالا خر بیار و باقالی بارکن هر چی ما می گیم سوء تفاهم پیش اومده اونا باور نمی کردند ....به هر حال رازیشون کردیم که بیان خونمون ولی فکر نکنم هیچ وقت باور کنند....بعد از اون ماجرا من فهمیدم که دیگه دستم رو توی استکان نکنم که نه دستم بسوزه و نه مهمون رو از چای دربیارم و اگر هم چنین کاری کردم حداقل، کاری به کارش نداشته باشم و به خصوص گازش نکیرم که این بدبختی ها رو هم به بار نیارم حالا بگذریم که مامانم در طول مهمونی بهم چشم غره می رفت و بعد از مهمونی قصد جونم رو کرده بود و نزدیک بود با لنگه کفش بیاد سراغم!